فرزانگان امیدوار علیرضااحسانی نیا آخرین مطالب
جمعه 102 تیر 30 :: 11:8 عصر :: نویسنده : علیرضا احسانی نیا
حجتالاسلام پناهیان گفت: رهایی چیست؟ یک معنایش این است که فکرت آزاد باشد و کسی جلوی فهمت را نگرفته باشد. رهایی این است که بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند. رهایی یعنی قدرت داشته باشی و بتوانی اعمال قدرت کنی.
به گزارش فرزانگان امیوار به نقل از فارس، مراسم عزاداری شب اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجتالاسلام علیرضا پناهیان و مرثیهخوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد. حجتالاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر، به سخنرانی میپردازد. در ادامه گزیدهای از سومین جلسه این مبحث را میخوانید: انسان نباید از خواستههای اصیل خودش کوتاه بیاید یکی از اشکالات بزرگی که انسانها در متن زندگی پیدا میکنند این است که به خواستههای خودشان اهمیت نمیدهند؛ اولاً دقت نمیکنند چه میخواهند، ثانیاً بر آن چیزی که میخواهند اصرار ندارند، ثالثاً بهطور کامل نمیخواهند، این یک ایراد بزرگ برای انسان است. خیلیها تصور میکنند دین آمده است با دلبخواهیهای انسان بهصورت مطلق مقابله کند! اصلاً اینطور نیست؛ دین آمده است که پیشنهاد و دستور بدهد تا انسان با دلبخواهیهای بیارزش خودش مخالفت بکند و الا دلبخواهیهای اصیل را اولاً آدم باید دریابد که من چه میخواهم، ثانیاً باید آنها را بهطور کامل بخواهد و بعد هم باید برای رسیدن به خواسته خودش اصرار داشته باشد. ابلیس در این عملیات که نمیگذارد ما خواستههای اصیل و عمیق خودمان را بفهمیم خیلی موفق است، بهحدی که از خواستههای خود صرفنظر میکنیم و میگوییم «حالا نشد هم نشد» و فکر میکنیم اگر برّهوار زندگی کنیم آدمهای انعطافپذیر، قانع و خوبی شدهایم. اگر به علت غضب خداوند متعال بر انسانها دقت کنیم و اگر بتوانیم به تصویر بکشیم که بد شدن، برده شدن و برّه شدن چه مراحلی دارد، دقیقاً میبینیم که داستان این است که انسان از خواستههای خودش کوتاه میآید. در اینباره تربیت، نقش خیلی مهمی دارد، پدر و مادر باید خیلی دقیق رفتار کنند تا فرزندشان کسی نباشد که از خواستههای خودش چشمپوشی کند. چرا از خواستههای خودت چشمپوشی میکنی؟ دقت کن چه میخواهی، بعد کاملش را بخواه، بعد هم اصرار بورز. تربیتی که از انسان میخواهد خواستههای خود را کنار بگذارد، تربیت درستی نیست این رویه درستی نیست که انسان بهصورت مطلق همه خواستههای خودش را کنار بگذارد. الان روال تربیتی اینطور شده است. در علوم تربیتی مطالب فراوانی وجود دارد که چنین توصیههایی دارند، میخواهند همه را به ربات و کبریت بیخطر تبدیل کنند، میخواهند همه را ناخواسته به برّه و طبیعتاً برده تبدیل کنند. اصلاً عقل جهان ما و دانش بشری هنوز به این سطح و اندازه و بلندنظری نرسیده که با انسان برخوردِ وزینِ کریمانه شایسته کند. چرا تو از خواستهات کوتاه میآیی؟ چرا کم میخواهی؟ چرا دقت نمیکنی ببینی چه میخواهی؟ مسئله ما با انسانها این است. در مسجد دارند چه کار میکنند؟ در هیئت دارند با انسانها چگونه برخورد میکنند؟ قرآن انسانها را چگونه تربیت میکند؟ دین از انسانها چه میخواهد؟ به خدا دل انسان درد میگیرد. میگویند این نظام اسلامی است و به دست دین و آخوندها و حاکمیت دینی دارد اداره میشود. بله؛ تا یک حدی اینطور است ولی غریبترین عنصر، خود اسلام است، از بس سر و صداهای غلط و ناصواب بلند است، از بس سر و صداهای اتهام به دین بلند است.
دین به انسان میگوید: ببین خواستههایت چیست و آنها را بخواه برداشت اکثر مردم از دین غلط است، هرجایش را میخواهیم درست کنیم، یک جای دیگرش غلط است؛ و الا نباید اینهمه دینگریزی وجود داشته باشد. این حرف که «ببین خواستههایت چیست و آنها را بخواه» برای کدام آدم لاابالی و هرزه جذابیت ندارد؟ برای کدام آدم دینگریز و دینستیز که شاید خیلی از آنها دچار سوءتفاهم شدهاند، جذابیت ندارد؟ برای کدام آدم مذهبی ضعیف جذابیت ندارد؟ دین از تو چه میخواهد؟ میگوید دقت کن ببین چه میخواهی؟ آیا فهمیدهای که چه میخواهی؟ اصلاً انسان به خودش نگاه نمیکند، قرآن میفرماید یکی از مجازاتهای خدا همین است که انسان خودش را نبیند (نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم؛ حشر،19). خودخواهی چیز بدی نیست؛ اگر خودخواه نباشیم بهشت و جهنم به چه درد ما میخورد؟ برخی از مطالب نادرست که در ادبیات دینی اخلاقی رایج شده است جنگ را مغلوبه میکند؛ مثلاً گفته میشود: خودبینی بد است، خودخواهی بد است، فرصتطلبی بد است، ... این کلمات از کجا بین ما رواج پیدا کرده است؟ درحالیکه قرآن میفرماید همه اینها خوب است، چرا فرصتطلب نباشیم!؟ مگر أمیرالمؤمنین(ع) نمیفرماید: «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْر» (نهج البلاغه، حکمت21) خودت را فراموش نکن، خودت را ببین. اگر ما خودخواه نباشیم پس بهشت و جهنم به چه درد ما میخورد؟ بدبختی ما این است که خودخواه نیستیم، هرچه به ما از بهشت و جهنم میگویند، توجه نمیکنیم. شیطان کاری کرده است که انسان خودش را نبیند. میگوید: من نمیدانم چه میخواهم؟ چرا؟ برای اینکه به تو آموزش ندادهاند که تو ببینی چه میخواهی؟ به تو کمک نکردهاند که خودت را دقیق ببینی. بعضیها میگویند: حالا ما یک چیزی بخواهیم، مگر به ما میدهند؟ با این حرف معلوم میشود که دنیا خرابشان کرده و الا انسانی که خدا آفریده است طبیعتاً «لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ» (عادیات،8) است، با ما چه کار کردند که اینطور نیستیم؟! مراقبت کنید در این سه تا بدبختی گیر نکرده باشیم، یعنی بدانیم چه میخواهیم، و بر آن چیزی که میخواهیم اصرار کنیم و آن را بهطور کامل بخواهیم. یکی از چیزهایی که باید آن را کامل بخواهیم «رهایی» است. مسئله اول این است که ما واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس! یکی از چیزهایی که باید آن را کامل و مطلق بخواهیم «رهایی» است. مشکل این است که ما زیاد رهایی نمیخواهیم. با انسانی که رهایی نمیخواهد و رهایی برایش مهم نیست، چه باید کرد؟! مگر اینکه اینقدر زیر چرخدندههای ظلم و بدبختی و فقر و درد، دست و پا بزند تا بگوید رهایی کجایی؟ مسئله اول ما این است که ما واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس. خدا در قرآن رهایی را ترجمه میکند و پانزده مرتبه به عبارتهای مختلف این مطلب را بیان فرموده است. یکی از عبارتهای تکراری قرآن این است «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» کسانی هستند که نه ترسی دارند و نه غمی دارند، از گذشته هیچ غمی ندارند، نسبت به آینده هم هیچ ترسی ندارند، نسبت به اطرافشان هم هیچ ترسی ندارند، چون میدانند کسی غلطی نمیتواند بکند. خدا میخواهد انسان را به این حد از رهایی برساند، چه کسی حاضر است به این حد برسد؟ اکثر انسانها میگویند: نمیخواهد آنقدر هم نترسیم... اگر یککمی بترسیم عیبی ندارد. با این بشر چه کنیم که رهایی از ترس را نمیخواهد و میگوید من دارم با ترسها و غصههایم زندگی میکنم و اموراتم به همین صورت دارد میگذرد، بر اساس غصههایم ترانه انتخاب کردم. این ترانهها روضه غصههای من است، من دارم زیر این نالهها کیف میکنم. نترسید؛ هرکسی رهایی خواست زود بیدین نمیشود! انسانی را که از غمش لذت میبرد چطور میتوان تکان داد؟! مثلاً از غم شکست عشقی، کیف میکند. برای کسی که این شکست عشقی را برایش زمزمه میکند، سوت و کف میزند. در جلسه اول عرض کردم مشکل ما محدود کردن آزادیخواهی و آسیبشناسانه برخورد کردن با رهایی-که شامل آزادی اجتماعی هم میشود- نیست، مشکل ما این است که رهایی آنقدر هم مشتری ندارد و کسی رهایی را نمیخواهد که بپرسیم دین چگونه رهاییخواهی را محدود میکند؟ تو آنچنان هم رها نیستی. نترسید هرکسی رهایی خواست زود بیدین نمیشود. مشکل این است که رهایی زیاد طرفدار ندارد! مردم اصلاً با علاقه میروند در ادارات استخدام میشوند، سر و دست میشکنند که عضو هیئت علمی یا کارمند علمی بشوند، نمیدانند که اگر کارمند بشوند یا اداری بشوند، نصف خلاقیت آنها از بین میرود. من رهایی میخواهم! چرا میخواهی من را استخدام کنی؟ من نمیخواهم استخدام بشوم. دنیازدگی موجب میشود انسان زیاد دنبال رهایی نباشد دنیا با آدم کاری میکند که زیاد نبال رهایی نباشد! دنیا یعنی دنی و پست؛ یعنی جایی که پست است، همت آدم را هم پست میکند، دنیا اثرش روی آدم این است. اینکه میگویند «دنیازده شدی» یک معنایش این است که دیگر بلندهمت نیستی. مثلاً چه کسی دنبال طیالارض است؟ چه کسی آگاهی از عالم برزخ را میخواهد؟ چه کسی دیدن و گفتگو با امام زمان(ع) را میخواهد؟ چه کسی خبر داشتن از خدا را میخواهد؟ چه کسی دنبال حقایق پشت پرده عالم است؟ چه کسی دنبال قدرتی است که بر قوانین فیزیک و شیمی غلبه پیدا بکند؟ چه کسی دنبال این است که عالم را تغییر بدهد؟ میگویی: دارند تو را تغییر میدهند. میگوید: خب تغییر بدهند! میگویی: دارند ادارهات میکنند! میگوید: بگذار ادارهام کنند. اصلاً کی دنبال رهایی است؟! بله در زمینه پولدار شدن، یک تقاضاهایی هست، آن هم تحت خیلی از فشارها. مثلاً تو اگر واقعاً میخواستی پولدار بشوی نمیرفتی کارمند بشوی. چون طبق روایات، کارمند شدن و به استخدام دیگران در آمدن، رزقت را کم میکند. خدا به تو میگوید: میخواستی این پول بخور نمیر از دستت نرود؟ خُب تو را به همان واگذار میکنم. فکر کردی من نمیتوانستم تو را به جایی برسانم؟ ما میخواهیم در مورد رهایی صحبت کنیم، بعضیها فکر میکنند ما میخواهیم خودمان را همنوا کنیم با این رهاییطلبهایی که در زمینه حجاب و این چیزها دنبال رهایی هستند. ما مسئله جامعهمان این است که کسی رهاییطلب نیست؛ یعنی کسی رهایی مطلق را نمیخواهد. شاید برخی بپرسند: چرا شما میگویی که دنبال خواستههای خود بروید؟ خیلیها هستند که خواستههای بدی دارند... خواسته بد مثلاً چیست؟ مثلاً بعضیها شهوتران هستند. خُب اگر کسی واقعاً همه شهوت را بخواهد و بر قدرت شهوانی خودش اصرار داشته باشد باید تمام دستورات دین را پیاده کند، اولش این است که نگاه حرام نکند و الا شهوتش ضعیف میشود. مسئله این است که شهوتطلب هم به معنای واقعی نداریم!
چون نمیخواهی عالم را نجات بدهی در نجات مملکت خودت هم ماندهای! کم خواستن بد است. مسئله این است که اصلاً چه کسی دنبال رهایی مطلق است؟ دنبال قدرتهای بالای بشری است؟ دنبال قدرت تصرف در عالم است؟ اگر ما این خواستهها را نداریم، معنایش این است که روی ما کار شده و ما خراب شدهایم. در معنویات که چیزی نمیخواهیم حتی در مادیات هم خواستههای ما محدود است. انگار روی مغز ایرانیها کار کردند تا به خواستههای کم قانع باشند. چه کسانی این کار را کردند؟ آنهایی که میگویند: ما فقط میخواهیم ایران را آباد کنیم، به همه جهان چهکار داریم؟! نه، ما میخواهیم جهان را آباد کنیم، ما این قدرت را داریم، وعدهاش به ما داده شده است و روایاتش را داریم، این هوس را در دل ما انداختهاند؛ ما فرماندهان روی زمین خواهیم شد، اما بعضیها روی مغز ما کار کردند که دیگر چنین تقاضایی نداریم که بخواهیم عالم را نجات بدهیم. البته نه اینکه بخواهیم تسلط پیدا بکنیم و فرعون عالم بشویم، نه؛ میخواهیم عالم را نجات بدهیم. چون نمیخواهی عالم را نجات بدهی در نجات مملکت خودت هم ماندهای. «همت بلند دار که مردان روزگار؛ با همت بلند به جایی رسیدهاند» انسان با اراده خودش، حتی بدون خداپرستی و مثلاً شبیه یک مرتاض هندی، میتواند قطار در حال حرکت را با نگاه و چشم خودش نگه دارد، او هنوز به خدا وصل نشده چنین قدرتی دارد، حالا اگر به خدا وصل بشود، چهکار میتواند بکند! پس چرا اولیاء خدا که اینقدر قدرت داشتند، خیلی زمین و آسمان را بهم نریختند؟ آنها چون عقل دارند، بازی را بهم نمیزنند و خرابکاری نمیکنند. چون میدانند که بازیگردان عالم خداست و خداوند با حکمتش دارد این عالم را اداره میکند. رهایی یک تمنایی است که باید در دل ما ایجاد بشود، چون ما معمولاً به زندگی بردهوار عادت کردهایم. پدر و مادرها خیلی از اوقات ترجیح میدهند که فرزندشان برهوار زندگی کند ولی گاز نگیرد و لگد نزند. تو میخواهی فرزندت گرگ نباشد چرا او را برّه بارمیآوری؟ چرا میگویی «آهسته برو آهسته بیا که تو را گاز نگیرند، پاچهات را نگیرند» این خیلی زشت است، بگذار آدم باشد؛ نه گرگ باشد نه برّه. رهایی یعنی قدرت داشته باشی و بتوانی اعمال قدرت بکنی ما میخواهیم در این جلسات گام آخر رهایی را بگوییم، برای اینکه آخرین گام رهایی را بگوییم، مجبور هستیم کمی هم درباره گامهای اولیه رهایی باهمدیگر صحبت کنیم، اما قبلش باید بدانیم که اصلاً رهایی چیست؟ رهایی این است که قدرت داشته باشی و بتوانی قدرتت را اعمال کنی. رهایی این است که فکرت به هرکجا لازم بود بتواند برسد، فکرت آزاد باشد، فهمت آزاد باشد، کسی جلوی فهمت را نگرفته باشد. رهایی این است که بتوانی در عالم تأثیر بگذاری، چه کسی در عالم قدرت دارد؟ خداوند متعال! خدایا میشود ما هم پیش شما باشیم و باهم جهان را اداره کنیم؟ میفرماید: بله! رهایی این است که قدرت داشته باشی و بتوانی اعمال قدرت بکنی. رهایی یعنی بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند رهایی این است که بتوانی انتخاب بکنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند. رهایی در مرحله اندیشه عالیترین فهمی است که نیاز داری. رهایی یعنی اینکه از قوانین عالم طبیعت رها باشیم. مثلاً شاگر آقای قاضی، آهن گداخته را با دستش برمیداشت و آتش او را نمیسوزاند. زمین جاذبه دارد اما برای بعضیها این جاذبه اثری ندارد. رهایی یعنی رسیدن به این قدرتها. دائره رهایی در دین ما بسیار گسترده است، از خدا بخواهیم که ما را از همه اسارتها رها کند. خدا دوست ندارد ما اسیر کسی یا چیزی باشیم. مثلاً اگر پیش یک ثروتمند بخاطر ثروتش، صدایت را نازک کنی و کرنش کنی، خدا غضب میکند، میگوید تو چرا از این ثروتمند، حساب بردی؟ چرا از یک مدیر کل حساب بردی؟ امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ع) اینقدر رها بود که حتی دنبال این نبود که چند تا یار برای خودش نگه دارد و یک باندی درست بکند تا بعد از رسولخدا(ص) اینها از او طرفداری کنند و کارهایش را جلو ببرند. ایشان به فکر نگهداشتن رفیق و همراه برای آینده نبود لذا تقریباً هیچکسی برایش نماند. حتی برای حسینش هم کسی نماند که وقتی حسین(ع) به کوفه میرود، از او حمایت کنند... مرتبط:
موضوع مطلب : آزادی, رهایی پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||