سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
فرزانگان امیدوار
علیرضااحسانی نیا

حجت‌الاسلام پناهیان با طرح این سوال که آیا باید آزادی را کنترل کنیم یا آن را تقویت کنیم؟ گفت: ما باید این مفهوم را تقویت کنیم، با تقویت کردن انگیزه رهایی و آزادی سوءاستفاده‌ها از آزادی کم می‌شود.

10 شب 10 منبر| پناهیان: با تقویتِ انگیزه رهایی و آزادی، سوءاستفاده‌ از آن کم می‌شود

به گزارش فرزانگان امیوار به نقل از فارس، مراسم عزاداری شب اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان و مرثیه‌خوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر، به سخنرانی می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از اولین جلسه این مبحث را می‌خوانید:

تحلیل رهبر انقلاب این است که در زمان ما «تبیین و تبلیغ» از همه کارها مهم‌تر است

طبیعتاً شما در فضای سخنان رهبری در این دو سال اخیر هستید و توجه خاص ایشان به مسئله تبیین و تبلیغ را دیده‌اید، حتی کسانی که رهبری و اصل ولایت فقیه را هم قبول ندارند، آنها هم تردید ندارند که ایشان دارند از یک نقطه بالا به مسائل نگاه می‌کنند لذا نمی‌تواند بی‌تفاوت و بدون نقد جدی از کنار سخنان و تحلیل‌های ایشان عبور کنند.

رهبران در هر جامعه‌ای سعی می‌کنند که از بالا به مسائل نگاه کنند و تشخیص بدهند در این زمان چه مسئله‌ای مهم‌تر است. معلوم است که در کلام رهبر انقلاب، در این زمان، تبیین و تبلیغ مهم‌تر است. حتی ایشان در سخنان خود با طلبه‌ها و علما فرمودند که حوزه‌های علمیه برای جهاد تبیین وظائف بیشتری به عهده دارند، با مجلس خبرگان هم در این‌باره سخن گفتند. اخیراً در هفته گذشته هم ایشان تصریح کردند به نقص بزرگی که در حوزه علمیه وجود دارد و آن هم اینکه تبلیغ در اولویتِ یک نیست.

خود ما هم اگر فکر کنیم، ضرورت تبلیغ و تبیین دین، با اسناد زیادی برای‌مان واضح می‌شود؛ هم واضح است که بیان دین در جامعه ما ضعف دارد، چون گاهی از اوقات با یک گفتگوی کوتاه با یک فرد، او متقاعد می‌شود و می‌گوید «برداشت من از اسلام عوض شد» یا «برداشت من از انقلاب بهتر شد» معلوم می‌شود تا حالا مطلب را درست به او نرساند‌ه‌اند.

سبک بیان دین ایراد دارد و این تقصیر ما طلبه‌ها است

الان سبک بیان دین ایراد دارد و این تقصیر ما طلبه‌ها است؛ ما باید حرف جدید برای مردم داشته باشیم البته نه حرف خارج از آیات و روایات! این حرف‌های جدید از آیات و روایات قابل برداشت هست اما خیلی‌ها به سراغ این مطالب نمی‌روند، و صرفاً از روی دست علمای پیشین می‌خوانند. علمای پیشین هم هرکدام مرد زمانه خود بودند  متناسب با زمان خود برای مردم حرف می‌زدند.

بعضی‌ها کلاً با حرف جدید زدن مشکل دارند و فکر می‌کنند اصیل و صحیح عمل کردن یعنی حرف علماء پیشین را گفتن. عبور از سخنان علماء پیشین در صورتی که علماء پیشین به زمان خود پرداخته باشند، نه یک امر جایز، بلکه لازم است. ولی معنایش این نیست که از قرآن عبور کنیم، قرآن یک منبع جاودانه است. به فرموده امیرالمؤمنین مدام باید از قرآن استنطاق کنیم. (ذلِکَ الْقُرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ ؛ نهج‌البلاغه، خطبه 158) رسول‌خدا(ص) می‌فرماید وقتی فتنه‌ها به شما هجوم آوردند سراغ قرآن بروید (فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ؛ کافی، ج‏2، ص598) باید به سرغ قرآن برویم و از قرآن بخواهیم که با ما حرف بزند و بگوید که این درد را چگونه باید درمان کنیم؟

عالمان دینی کارشان این است که از این منبع ثابت (یعنی قرآن) داروهای جدید بهره‌برداری می‌کنند. تاریخ اسلام و کلام اهل‌بیت هم همین‌طور است، البته ممکن است برخی از کلمات اهل‌بیت هم مال یک زمان خاص یا یک مخاطب خاص باشد که در زمان ما فایده زیادی بر آن مترتب نباشد، ولی غالب کلمات اهل‌بیت و عموم آیات قرآن مال همه زمان‌ها هستند. به شرطی که در محضرش درس بگیری، از این خزانه غیب و سرچشمه‌های زلال، بهره بگیری و برای زمان خودت بیاوری.

گاهی یک استاد معارف در دانشگاه یا تلویزیون اصرار دارد حرف‌های پنجاه سال پیش را بگوید!

گاهی از اوقات ممکن است ببینیم یک استاد معارف در دانشگاه اصرار دارد حرف‌های پنجاه سال پیش را درس بدهد. خب طبیعی است که آن دانشجو، بدش بیاید چون می‌فهمد که این حرف، به دردش نمی‌خورد. یا در تلویزیون می‌بینی یک عالم دینی دارد نصیحتی می‌کند که مال دوران قاجار است، اینها باعث می‌شود که مخاطب ما در دین، احساس کهنگی ‌کند. درحالی‌که در منابع دینی ما و در صدرش قرآن، حرف‌های نو و تازه‌ای هست که به درد این زمان می‌خورد اما کسی نرفته استنطاق بکند و اینها را از قرآن برداشت کند، درحالی‌که به ما فرمود‌ه‌اند در مشکلات و مسائل جدید به محضر قرآن بروید، قرآن از شما دریغ نمی‌کند.

متناسب با زمان حرف زدن یعنی چه؟ گاهی از اوقات، ممکن است آدم در مقابل حرف باطل و هیمنه باطل مرعوب بشود و منفعل بشود، و بخواهد برای جذب همه، چرت و پرت بگوید، این غلط است. برای اینکه دل این و آن را راضی کند، بگوید که «اسلام هم همین حرف تو را می‌زند» و به صورت غلط این کار اجرا بشود. یک نمونه‌اش را عرض کنم؛ مجاهدین خلق، همین کار را کردند، آنها دیدند که مارکسیست‌ها حرف‌های پرجاذبه‌ای دارند و درعین حال، نمی‌توانستند از اعتقادات دینی‌شان هم دست بردارند، لذا آمدند اسلام را به حرف‌های غلط مارکسیست‌ها، تفسیر کردند و نتیجه‌اش شد یک دین التقاطی.

در آن زمان، برخی از اهل علم یک‌دفعه‌ای می‌گفتند اصلاً از همه کمونیست‌تر خودِ خدا است! خب این اشتباه است؛ کمونیست‌ها مالکیت فردی را نفی کردند، شما از کجای اسلام، نفی مالکیت فردی را برداشت کردی؟ البته اینکه تبعیض نباشد و تفاوت طبقاتی شدید نباشد اسلام هم می‌گوید، بهترش را هم می‌گوید، راه بهتری هم دارد.

معنای تناسب با زمان، انفعال در مقابل حرف‌های باطل نیست

هر انفعالی در مقابل زمان صحیح نیست، هر تصلبی در مقابل زمان هم غلط است. از هر مکتبی ممکن است یک حرفی داخلش باشد که از حرف‌های اصیل است و ما باید بگوییم «مرحبا! بیا ما بهترش را می‌گوییم» هیچ‌وقت هیچ مکتبی در دنیا نمی‌تواند قد علم بکند که همه حرفش باطل باشد؛ حتماً لابلایش چهارتا حرف درست هست که با حرف‌های باطل، ترکیب کرده است و قوام سخن باطل به چهارتا حرف حقی است که داخلش هست.

اینکه ما باید متناسب با زمان خودمان پیش برویم، معنایش انفعال در مقابل حرف‌های باطل نیست، یعنی نباید گفت: چون الان همه دارند این را می‌گویند ما هم باید بگوییم! مرد زمانه خودت باش، متناسب با زمان خودت سخن بگو، یعنی با منطق جلو برو و حرف‌های درست را غربال کن، ما که هراسی نداریم از اینکه کسی حرفی بزند، دین ما دین منطق و عقلانیت است، دین گفتگو و نقادی است، دین تفکر و آزاداندیشی است، در این کشور هم کسی که بیشتر از همه تأکید بر آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه دارد و شخص رهبری است.

این غلط است که بگوییم: از بس انسان‌ها بد شده‌اند، رهایی برای آنها اصل شده است!

پس ما باید مرد زمان خودمان باشیم و متناسب با این زمان حرف بزنیم. حالا سؤال این است که الان چه زمانی است؟ بحث‌ ما درباره رهایی بود، آزادی هم یکی از زیرمجموعه‌های رهایی است، چه شده است که انسان‌ها درباره آزادی صحبت می‌کنند؟ تحلیل خودمان را در این‌باره بگوییم، یعنی بگوییم چه شده که آزادی در جهان این‌قدر مهم شده است. هم آزادی مهم شده و هم رهایی مهم شده است که یک مصداق رهایی هم در شهوت‌رانی است، این تبدیل به یک مکتب بشری شده است مثلاً می‌گویند: چون هم‌جنس‌بازی را دوست دارند، هم‌جنس‌گرایی را قانونی می‌کنیم... از رهایی برداشت‌های غلطی کردند که در واقع ضد رهایی شده است.

رهایی هم در زندگی فردی، هم در سبک زندگی هم به عنوان یک امر اجتماعی، تبدیل شده است به اصل امروز جهان بشریت. چه شده که انسان‌ها به اینجا رسیده‌اند؟ آیا از بس بد شده‌اند به اینجا رسیده‌اند؟ نه؛ این تحلیل غلطی است. اگر کسی بگوید انسان‌ها از بس بد شده‌اند که به موضوع آزادی و رهایی پرداختند، این اشتباه است. شما داری درباره فطرت انسان‌ها و خلقت خدا بی‌انصافی می‌کنی. هر انسانی که به دنیا می‌آید مفطور به فطرت الهی است، حتماً پشت سر این رهایی و آزادی که این‌قدر برجسته شده، یک خصلت‌های انسانی‌ای وجود دارد، یک گرایش‌های اصیل بشری وجود دارد. این یک تمایل اصیل است، هرچند دارد از آن سوءاستفاده می‌شود، هرچند دارند از آن، غلط برداشت می‌کنند و غلط استفاده می‌کنند.

اینکه آزادی و رهایی برای بشریت مهم شده نتیجه طبیعی مدنیت و بزرگ‌شدن جوامع بشری است

اگر به دلیل شدت بد شدن‌ انسان‌ها نیست که به اینجا رسیده‌اند، پس چه شده که انسان‌ها به اینجا رسیده‌اند؟ در قرن‌های اخیر مدنیت رشد پیدا کرده، زندگی‌های روستایی به زندگی‌های شهری بیشتر گرایش پیدا کرده است. وقتی مدنیت و شهرنشینی رشد پیدا کرد انسان‌ها طعم آزادی و رهایی را چشیدند و این مسئله فیلسوفان جامعه بشری را به فکر انداخت که آن را تئوریزه کنند و کم‌کم تبدیل شد به یک شعار.

پس اصل اینکه آزادی و رهایی برای بشریت خیلی مهم بشود نتیجه طبیعی بزرگ شدن جوامع بشری است. مثلاً شما که می‌گویید در نهایت، تاریخ جهان بشریت به ظهور امام زمان منجر می‌شود، اصل این رهایی و آزادی به نوعی گام برداشتن به سوی ظهور حضرت است. پس نباید گفت که این شعار رهایی و آزادی عین کفر است! اینکه انسان‌ها به این شعار توجه پیدا کردند به خاطر طبیعت تکامل بشر است، در زندگی روستایی، در زندگی محدود گذشته، در زندگی قبیلگی و در زندگی‌ای که تعداد اندکی از انسان‌ها می‌توانستند دست به دست هم بدهند و قدرت پیدا بکنند، طبیعی است که ذهنشان زیاد سراغ آزادی نمی‌رفت، چون طعم آن را نچشیده بودند و آن را قابل تحقق نمی‌دانستند.

الان انسان‌ها دور هم جمع شدند و حساس شدند و گوش‌های‌شان تیز شده است دارند شعار آزادی سر می‌دهند. ولی باید توجه کنند که امروز صهیونیست‌ها دارند از این شعار سوءاستفاده می‌کنند؛ هم در بخش فرهنگ، هم در بخش زندگی اجتماعی و سیاسی. ولی اصلِ توجه به آزادی، نتیجه مدنیت است و چیز خوبی هم هست.

آزادی را باید تقویت کنیم یا کنترل کنیم؟ 

حالا ما باید با این مفهوم آزادی و رهایی چه‌کار کنیم؟ آیا باید آن را کنترل کنیم یا آن را تقویت کنیم؟ آیا باید رهایی و آزادی را محدود کنیم؛ هرچند به شیوه منطقی. روش برخورد دین چگونه است؟ آیا با آزادی و رهایی، باید آسیب‌شناسانه و محدودکننده برخورد کنیم، یا اینکه باید آن را تقویت کنیم؟

ما باید این مفهوم را تقویت کنیم، با تقویت کردن انگیزه رهایی و آزادی سوءاستفاده‌ها از آزادی کم می‌شود. چرا خودت را مقابل آن نوجوانی قرار می‌دهی که تازه با مفهوم آزادی آشنا شده است و ترفند‌های دشمن برای سوءاستفاده از مفهوم آزادی و رهایی را هم نمی‌داند، به او توضیح بده که اصل آزادی اینجا است...

شهید صدر: آزادی در غرب یک حق است که می‌توانی از آن بگذری اما در اسلام واجب است!

کلمات شهید صدر در این زمینه سرآمد است، ایشان حدود پنجاه سال پیش، می‌فرماید: آزادی در اسلام فرقش با آزادی در غرب این است که آزادی در غرب یک حق است و می‌توانی از آن بگذری، اما آزادی در اسلام واجب شرعی است و حق نداری از این آزادی کوتاه بیایی... ایشان با این حرف، هرکسی شعار آزادی می‌داد را جا گذاشت و گفت ما یک دینی داریم که رعایت آزادی را واجب کرده است، این یعنی ما باید آزادی را تقویت کنیم.

برای اینکه جلوی سوءاستفاده از آزادی را بگیری باید تقویتش کنی. حتی رهایی در شهوات، رهایی از رنج‌ها، رهایی از ظلم و... اسلام برای این رهایی یک پیشنهادهایی دارد، که انسان حیرت می‌کند! یک مثال کوچکش این است که گنهکارها در جامعه دینی باید از فشار روانیِ سرزنش مؤمنین و آبروریزی در امان باشند. حالا اسلام چگونه طرفدار گنهکارها می‌شود؟ مثلاً اینکه غیبت حرام است، به اندازه چهل تا گناه کبیره برایت حساب می‌کنند. یعنی اسلام به شما اجازه نمی‌دهد که با آبروریزی، یک گنهکار را وادار به ترک گناه کنی. حتی اگر بگویی: من آبروی گنهکار را پیش دیگران نمی‌برم، اما پیش خودم که آبرویش رفته است. اسلام می‌گوید: صبر کن! هفتاد توجیه برای کار گناهش پیش خودت بیاور.

البته اگر کسی بخواهد با هرزگی، شهر را بهم بریزد، برخورد با او فرق می‌کند. ولی اگر مخفیانه بخواهد هرزگی کند، خدا یک قوانینی خدا گذاشته است که تقریباً هیچ‌کس نمی‌تواند هرزگی‌ او را ثابت کند. برای او شرایطی ایجاد می‌کند که خودش برود آدم بشود، یعنی با آزادی و رهایی، آدم بشود. این طرح خیلی طرح زیبایی است.

مرتبط:




موضوع مطلب : آزادی, مفهوم رهایی

حجت‌الاسلام پناهیان گفت: رهایی چیست؟ یک معنایش این است که فکرت آزاد باشد و کسی جلوی فهمت را نگرفته باشد. رهایی این است که بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند. رهایی یعنی قدرت داشته باشی و بتوانی اعمال قدرت کنی.

10 شب 10 منبر| پناهیان: رهایی یعنی بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند

به گزارش فرزانگان امیوار به نقل از فارس، مراسم عزاداری شب اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان و مرثیه‌خوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر، به سخنرانی می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از سومین جلسه این مبحث را می‌خوانید:

انسان نباید از خواسته‌های اصیل خودش کوتاه بیاید

یکی از اشکالات بزرگی که انسان‌ها در متن زندگی پیدا می‌کنند این است که به خواسته‌های خودشان اهمیت نمی‌دهند؛ اولاً دقت نمی‌کنند چه می‌خواهند، ثانیاً بر آن چیزی که می‌‌خواهند اصرار ندارند، ثالثاً به‌طور کامل نمی‌خواهند، این یک ایراد بزرگ برای انسان است. خیلی‌ها تصور می‌کنند دین آمده است با دل‌بخواهی‌های انسان به‌صورت مطلق مقابله کند! اصلاً این‌طور نیست؛ دین آمده است که پیشنهاد و دستور ‌بدهد تا انسان با دل‌بخواهی‌های بی‌ارزش خودش مخالفت بکند و الا دل‌بخواهی‌های اصیل را اولاً آدم باید دریابد که من چه می‌خواهم، ثانیاً باید آنها را به‌طور کامل بخواهد و بعد هم باید برای رسیدن به خواسته خودش اصرار داشته باشد.

ابلیس در این عملیات که نمی‌گذارد ما خواسته‌های اصیل و عمیق خودمان را بفهمیم خیلی موفق است، به‌حدی که از خواسته‌های خود صرف‌نظر می‌کنیم و می‌گوییم «حالا نشد هم نشد» و فکر می‌کنیم اگر برّه‌وار زندگی کنیم آدم‌های انعطاف‌پذیر، قانع و خوبی شده‌ایم. اگر به علت غضب خداوند متعال بر انسان‌ها دقت کنیم و اگر بتوانیم به تصویر بکشیم که بد شدن، برده شدن و برّه شدن چه مراحلی دارد، دقیقاً می‌بینیم که داستان این است که انسان از خواسته‌های خودش کوتاه می‌آید. در این‌باره تربیت، نقش خیلی مهمی دارد، پدر و مادر باید خیلی دقیق رفتار کنند تا فرزندشان کسی نباشد که از خواسته‌های خودش چشم‌پوشی کند. چرا از خواسته‌های خودت چشم‌پوشی می‌کنی؟ دقت کن چه می‌خواهی، بعد کاملش را بخواه، بعد هم اصرار بورز.

تربیتی که از انسان می‌خواهد خواسته‌های خود را کنار بگذارد، تربیت درستی نیست

این رویه درستی نیست که انسان به‌صورت مطلق همه خواسته‌های خودش را کنار بگذارد. الان روال تربیتی این‌طور شده است. در علوم تربیتی مطالب فراوانی وجود دارد که چنین توصیه‌هایی دارند، می‌خواهند همه را به ربات و کبریت بی‌خطر تبدیل کنند، می‌خواهند همه را ناخواسته به برّه و طبیعتاً برده تبدیل کنند. اصلاً عقل جهان ما و دانش بشری هنوز به این سطح و اندازه و بلندنظری نرسیده که با انسان برخوردِ وزینِ کریمانه شایسته کند. چرا تو از خواسته‌ات کوتاه می‌آیی؟ چرا کم می‌خواهی؟ چرا دقت نمی‌کنی ببینی چه می‌خواهی؟ مسئله ما با انسان‌ها این است.

در مسجد دارند چه کار می‌کنند؟ در هیئت دارند با انسان‌ها چگونه برخورد می‌کنند؟ قرآن انسان‌ها را چگونه تربیت می‌کند؟ دین از انسان‌ها چه می‌خواهد؟ به خدا دل انسان درد می‌گیرد. می‌گویند این نظام اسلامی است و به دست دین و آخوندها و حاکمیت دینی دارد اداره می‌شود. بله؛ تا یک حدی این‌طور است ولی غریب‌ترین عنصر، خود اسلام است، از بس سر و صداهای غلط و ناصواب بلند است، از بس سر و صداهای اتهام به دین بلند است.

دین به انسان می‌گوید: ببین خواسته‌هایت چیست و آنها را بخواه

برداشت اکثر مردم از دین غلط است، هرجایش را می‌خواهیم درست کنیم، یک جای دیگرش غلط است؛ و الا نباید این‌همه دین‌گریزی وجود داشته باشد. این حرف که «ببین خواسته‌هایت چیست و آنها را بخواه» برای کدام آدم لاابالی و هرزه‌ جذابیت ندارد؟ برای کدام آدم دین‌گریز و دین‌ستیز که شاید خیلی از آنها دچار سوءتفاهم شده‌اند، جذابیت ندارد؟ برای کدام آدم‌ مذهبی ضعیف جذابیت ندارد؟

دین از تو چه می‌خواهد؟ می‌گوید دقت کن ببین چه می‌خواهی؟ آیا فهمیده‌ای که چه می‌خواهی؟ اصلاً انسان به خودش نگاه نمی‌کند، قرآن می‌فرماید یکی از مجازات‌های خدا همین است که انسان خودش را نبیند (نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم؛ حشر،19‏).

خودخواهی چیز بدی نیست؛ اگر خودخواه نباشیم بهشت و جهنم به چه درد ما می‌خورد؟

برخی از مطالب نادرست که در ادبیات دینی اخلاقی رایج شده است جنگ را مغلوبه می‌کند؛ مثلاً گفته می‌شود: خودبینی بد است، خودخواهی بد است، فرصت‌طلبی بد است، ...  این کلمات از کجا بین ما رواج پیدا کرده است؟ درحالی‌که قرآن می‌فرماید همه اینها خوب است، چرا فرصت‌طلب نباشیم!؟ مگر أمیرالمؤمنین(ع) نمی‌فرماید: «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْر» (نهج البلاغه، حکمت21) خودت را فراموش نکن، خودت را ببین.

اگر ما خودخواه نباشیم پس بهشت و جهنم به چه درد ما می‌خورد؟ بدبختی‌ ما این است که خودخواه نیستیم، هرچه به ما از بهشت و جهنم می‌گویند، توجه نمی‌کنیم. شیطان کاری کرده است که انسان خودش را نبیند. می‌گوید: من نمی‌دانم چه می‌خواهم؟ چرا؟ برای اینکه به تو آموزش نداده‌اند که تو ببینی چه می‌خواهی؟ به تو کمک نکرده‌اند که خودت را دقیق ببینی.

بعضی‌ها می‌گویند: حالا ما یک چیزی بخواهیم، مگر به ما می‌دهند؟ با این حرف معلوم می‌شود که دنیا خرابشان کرده و الا انسانی که خدا آفریده است طبیعتاً «لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ» (عادیات،8) است، با ما چه کار کردند که این‌طور نیستیم؟! مراقبت کنید در این سه تا بدبختی گیر نکرده باشیم، یعنی بدانیم چه می‌خواهیم، و بر آن چیزی که می‌‌خواهیم اصرار کنیم و آن را به‌طور کامل بخواهیم. یکی از چیزهایی که باید آن را کامل بخواهیم «رهایی» است.

مسئله اول این است که ما واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس!

یکی از چیزهایی که باید آن را کامل و مطلق بخواهیم «رهایی» است. مشکل این است که ما زیاد رهایی نمی‌خواهیم. با انسانی که رهایی نمی‌خواهد و رهایی برایش مهم نیست، چه باید کرد؟! مگر اینکه این‌قدر زیر چرخ‌دنده‌های ظلم و بدبختی و فقر و درد، دست و پا بزند تا بگوید رهایی کجایی؟

 مسئله اول ما این است که ما واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس. خدا در قرآن رهایی را ترجمه می‌کند و پانزده مرتبه به عبارت‌های مختلف این مطلب را بیان فرموده است. یکی از عبارت‌های تکراری قرآن این است «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» کسانی هستند که نه ترسی دارند و نه غمی دارند، از گذشته هیچ غمی ندارند، نسبت به آینده هم هیچ ترسی ندارند، نسبت به اطراف‌شان هم هیچ ترسی ندارند، چون می‌دانند کسی غلطی نمی‌تواند بکند. خدا می‌خواهد انسان را به این حد از رهایی برساند، چه کسی حاضر است به این حد برسد؟ اکثر انسان‌ها می‌گویند: نمی‌خواهد آن‌قدر هم نترسیم... اگر یک‌کمی بترسیم عیبی ندارد. با این بشر چه کنیم که رهایی از ترس را نمی‌خواهد و می‌گوید من دارم با ترس‌ها و غصه‌هایم زندگی می‌کنم و اموراتم به همین صورت دارد می‌گذرد، بر اساس غصه‌هایم ترانه انتخاب کردم. این ترانه‌ها روضه غصه‌های من است، من دارم زیر این ناله‌ها کیف می‌کنم.

نترسید؛ هرکسی رهایی خواست زود بی‌دین نمی‌شود!

انسانی را که از غمش لذت می‌برد چطور می‌توان تکان داد؟! مثلاً از غم شکست عشقی، کیف می‌کند. برای کسی که این شکست عشقی را برایش زمزمه می‌کند، سوت و کف می‌زند. در جلسه اول عرض کردم مشکل ما محدود کردن آزادی‌خواهی و آسیب‌شناسانه برخورد کردن با رهایی-که شامل آزادی اجتماعی هم می‌شود- نیست، مشکل ما این است که رهایی آن‌قدر هم مشتری ندارد و کسی رهایی را نمی‌خواهد که بپرسیم دین چگونه رهایی‌خواهی را محدود می‌کند؟ تو آنچنان هم رها نیستی. نترسید هرکسی رهایی خواست زود بی‌دین نمی‌شود. مشکل این است که رهایی زیاد طرفدار ندارد!

مردم اصلاً با علاقه می‌روند در ادارات استخدام می‌شوند، سر و دست می‌شکنند که عضو هیئت علمی یا کارمند علمی بشوند، نمی‌دانند که اگر کارمند بشوند یا اداری بشوند، نصف خلاقیت آنها از بین می‌رود. من رهایی می‌خواهم! چرا می‌خواهی من را استخدام کنی؟ من نمی‌خواهم استخدام بشوم.

دنیازدگی موجب می‌شود انسان زیاد دنبال رهایی نباشد

دنیا با آدم کاری می‌کند که زیاد نبال رهایی نباشد! دنیا یعنی دنی و پست؛ یعنی جایی که پست است، همت آدم را هم پست می‌کند، دنیا اثرش روی آدم این است. اینکه می‌گویند «دنیازده شدی» یک معنایش این است که دیگر بلندهمت نیستی. مثلاً چه کسی دنبال طی‌الارض است؟ چه کسی آگاهی از عالم برزخ را می‌خواهد؟ چه کسی دیدن و گفتگو با امام زمان(ع) را می‌خواهد؟ چه کسی خبر داشتن از خدا را می‌خواهد؟ چه کسی دنبال حقایق پشت پرده عالم است؟ چه کسی دنبال قدرتی است که بر قوانین فیزیک و شیمی غلبه پیدا بکند؟ چه کسی دنبال این است که عالم را تغییر بدهد؟

می‌گویی: دارند تو را تغییر می‌دهند. می‌گوید: خب تغییر بدهند! می‌گویی: دارند اداره‌ات می‌کنند! می‌گوید: بگذار اداره‌ام کنند. اصلاً کی دنبال رهایی است؟! بله در زمینه پولدار شدن، یک تقاضاهایی هست، آن هم تحت خیلی از فشارها. مثلاً تو اگر واقعاً می‌خواستی پولدار بشوی نمی‌رفتی کارمند بشوی. چون طبق روایات، کارمند شدن و به استخدام دیگران در آمدن، رزقت را کم می‌کند. خدا به تو می‌گوید: می‌خواستی این پول بخور نمیر از دستت نرود؟ خُب تو را به همان واگذار می‌کنم. فکر کردی من نمی‌توانستم تو را به جایی برسانم؟

ما می‌خواهیم در مورد رهایی صحبت کنیم، بعضی‌ها فکر می‌کنند ما می‌خواهیم خودمان را همنوا کنیم با این رهایی‌طلب‌هایی که در زمینه حجاب و این چیزها دنبال رهایی هستند. ما مسئله جامعه‌مان این است که کسی رهایی‌طلب نیست؛ یعنی کسی رهایی مطلق را نمی‌خواهد.

شاید برخی بپرسند: چرا شما می‌گویی که دنبال خواسته‌های خود بروید؟ خیلی‌ها هستند که خواسته‌های بدی دارند... خواسته بد مثلاً چیست؟ مثلاً بعضی‌ها شهوت‌ران هستند. خُب اگر کسی واقعاً همه شهوت را بخواهد و بر قدرت شهوانی خودش اصرار داشته باشد باید تمام دستورات دین را پیاده کند، اولش این است که نگاه حرام نکند و الا شهوتش ضعیف می‌شود. مسئله این است که شهوت‌طلب هم به معنای واقعی نداریم!

چون نمی‌خواهی عالم را نجات بدهی در نجات مملکت خودت هم مانده‌ای!

کم خواستن بد است. مسئله این است که اصلاً چه کسی دنبال رهایی مطلق است؟ دنبال قدرت‌های بالای بشری است؟ دنبال قدرت تصرف در عالم است؟ اگر ما این خواسته‌ها را نداریم، معنایش این است که روی ما کار شده و ما خراب شده‌ایم. در معنویات که چیزی نمی‌خواهیم حتی در مادیات هم خواسته‌های ما محدود است.

انگار روی مغز ایرانی‌ها کار کردند تا به خواسته‌های کم قانع باشند. چه کسانی این کار را کردند؟ آنهایی که می‌گویند: ما فقط می‌خواهیم ایران را آباد کنیم، به همه جهان چه‌کار داریم؟! نه، ما می‌خواهیم جهان را آباد کنیم، ما این قدرت را داریم، وعده‌اش به ما داده شده است و روایاتش را داریم، این هوس را در دل ما انداخته‌اند؛ ما فرماندهان روی زمین خواهیم شد، اما بعضی‌ها روی مغز ما کار کردند که دیگر چنین تقاضایی نداریم که بخواهیم عالم را نجات بدهیم. البته نه اینکه بخواهیم تسلط پیدا بکنیم و فرعون عالم بشویم، نه؛ می‌خواهیم عالم را نجات بدهیم. چون نمی‌خواهی عالم را نجات بدهی در نجات مملکت خودت هم مانده‌ای. «همت بلند دار که مردان روزگار؛ با همت بلند به جایی رسیده‌اند»

انسان با اراده خودش، حتی بدون خداپرستی و مثلاً شبیه یک مرتاض هندی، می‌تواند قطار در حال حرکت را با نگاه و چشم خودش نگه دارد، او هنوز به خدا وصل نشده چنین قدرتی دارد، حالا اگر به خدا وصل بشود، چه‌کار می‌تواند بکند! پس چرا اولیاء خدا که این‌قدر قدرت داشتند، خیلی زمین و آسمان را بهم نریختند؟ آنها چون عقل دارند، بازی را بهم نمی‌زنند و خرابکاری نمی‌کنند. چون می‌دانند که بازی‌گردان عالم خداست و خداوند با حکمتش دارد این عالم را اداره می‌کند.

رهایی یک تمنایی است که باید در دل ما ایجاد بشود، چون ما معمولاً به زندگی برده‌وار عادت کرده‌ایم. پدر و مادرها خیلی از اوقات ترجیح می‌دهند که فرزندشان بره‌وار زندگی کند ولی گاز نگیرد و لگد نزند. تو می‌خواهی فرزندت گرگ نباشد چرا او را برّه بارمی‌آوری؟ چرا می‌گویی «آهسته برو آهسته بیا که تو را گاز نگیرند، پاچه‌ات را نگیرند» این خیلی زشت است، بگذار آدم باشد؛ نه گرگ باشد نه برّه.

رهایی یعنی قدرت داشته باشی و بتوانی اعمال قدرت بکنی

ما می‌خواهیم در این جلسات گام آخر رهایی را بگوییم، برای اینکه آخرین گام رهایی را بگوییم، مجبور هستیم کمی هم درباره گام‌های اولیه رهایی باهمدیگر صحبت کنیم، اما قبلش باید بدانیم که اصلاً رهایی چیست؟   

رهایی این است که قدرت داشته باشی و بتوانی قدرتت را اعمال کنی. رهایی این است که فکرت به هرکجا لازم بود بتواند برسد، فکرت آزاد باشد، فهمت آزاد باشد، کسی جلوی فهمت را نگرفته باشد. رهایی این است که بتوانی در عالم تأثیر بگذاری، چه کسی در عالم قدرت دارد؟ خداوند متعال! خدایا می‌شود ما هم پیش شما باشیم و باهم جهان را اداره کنیم؟ می‌فرماید: بله! رهایی این است که قدرت داشته باشی و بتوانی اعمال قدرت بکنی.

رهایی یعنی بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند

رهایی این است که بتوانی انتخاب بکنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند. رهایی در مرحله اندیشه عالی‌ترین فهمی است که نیاز داری. رهایی یعنی اینکه از قوانین عالم طبیعت رها باشیم. مثلاً شاگر آقای قاضی، آهن گداخته را با دستش برمی‌داشت و آتش او را نمی‌سوزاند. زمین جاذبه دارد اما برای بعضی‌ها این جاذبه اثری ندارد. رهایی یعنی رسیدن به این قدرت‌ها.

دائره رهایی در دین ما بسیار گسترده است، از خدا بخواهیم که ما را از همه اسارت‌ها رها کند. خدا دوست ندارد ما اسیر کسی یا چیزی باشیم. مثلاً اگر پیش یک ثروتمند بخاطر ثروتش، صدایت را نازک کنی و کرنش کنی، خدا غضب می‌کند، می‌گوید تو چرا از این ثروتمند، حساب بردی؟ چرا از یک مدیر کل حساب بردی؟

امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب(ع) این‌قدر رها بود که حتی دنبال این نبود که چند تا یار برای خودش نگه دارد و یک باندی درست بکند تا بعد از رسول‌خدا(ص) اینها از او طرفداری کنند و کارهایش را جلو ببرند. ایشان به فکر نگه‌داشتن رفیق و همراه برای آینده نبود لذا تقریباً هیچ‌کسی برایش نماند. حتی برای حسینش هم کسی نماند که وقتی حسین(ع) به کوفه می‌رود، از او حمایت کنند...

مرتبط:

 

 




موضوع مطلب : آزادی, رهایی

پیوندها
لوگو
علیرضااحسانی نیا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 118
  • بازدید دیروز: 274
  • کل بازدیدها: 14597137